مریم شیعه | شهرآرانیوز؛ شرقشناسی موضوع تازهای نیست. اولینباری که توجه غرب به تمدن جوامع شرقی جلب شد، وقتی بود که انگیزههای تجاری و مذهبی در قرون وسطی شکل گرفت. بعد از آن در قرنهای ۱۸ و ۱۹ سفرنامهنویسان و انسانشناسان بسیاری راهی شرق شدند. مطالعات شرقشناسی به اوج خود رسید، اما انگیزههای سیاسی و اقتصادی پشت آن، پررنگتر از انگیزههای علمی و فرهنگیاش بود. شرقشناسی ابزاری برای مطالعه «دیگری» درخودمانده و نیازمند تغییر بود. ابزاری برای توجیه استعمار و لشکرکشی، به بهانه نجات شرق بود.
زیست جهانهای دوگانه شرق و غرب، سنتی و مدرن، پیشرفته و عقبمانده و سایر انگارههای از پیش تعیین شده، اجازه فهم شرق را نمیداد. همهچیز در مقام مقایسه با غرب ورانداز میشد، نه در جایگاه خود و با مناسبات خاص خود. شرقشناسان از فهم شرق عاجز بودند و تولیدات آنها، با هالهای از توهم و خودبرتربینی پوشیده شده بود. شرق، نیازمند مطالعه با شرق بود. پس از جنگ جهانی دوم و برچیده شدن نظامهای استعماری، ماجرا جور دیگری رقم خورد.
شرقشناسی با انتقادهای فراوان جامعه علمی، بهخصوص اندیشمندانی که ریشه در شرق داشتند، همراه شد. رویکردهای واقعنگر و همدلانه نیز جایگزین شرقشناسی پیشین و در خدمت استعمار شد. با اینهمه در قرون ۱۸ و ۱۹ افرادی زیست میکردند که به دنبال شناخت ژرف و اصیل شرق بودند. کسانی که دل به شرق داده بودند و تلاش میکردند تا شرق را همانطور که هست، انعکاس دهند.
ژول فردی آرام است. یک آلمانی- فرانسوی صبور که کمتر حرف میزند و بیشتر میشنود. باحوصله است و این باحوصلگی را میتوان در راه رفتن، حرف زدن، مطالعه کردن، نوشتن و سایر جزئیات زندگیاش دید. وقتی دولت فرانسه از او میخواهد درباره «شاهنامه» پــژوهــش کـنـد، نـمیتـواند بــه ایــن مـوقـعـیـت «نه» بگوید. او سالها دل به افسانهها میسپارد. افــســانــههــایــی کــه برای بـیـدار کـردن حـــقـــایـــق خـــفـــتــه شکل گرفتهاند. او عاشقانه نسخههای متفاوت شاهنامه را کنار هم میگذارد و آنها را ورق میزند. خستگیناپذیر به تصحیح علمی آن میپردازد.
تلاش میکند تا نسخهای به زبان فارسی، اما منسجم و کامل از آن ارائه دهد و تناقضهای پیشین را دور بریزد. شاهنامه را نهتنها بهمثابه روایتی کهن، بلکه بهمثابه سندی از خرد، زبان و شکوه انسانیت میبیند. دهها سال از عمر خود را صرف بررسی دقیق نسخههای خطی شاهنامه میکند و نزدیکترین متن را به آنچه که فردوسی نگاشتهاست بیرون میکشد. در سالهای ۱۸۳۸ تا ۱۸۷۸ هفت جلد از شاهنامه را به چاپ میرساند. اثری را خلق میکند که هنوز هم برای مطالعه شاهنامه به آن رجوع میشود.
او با قلم دقیق، ذهن آکادمیک و شخصیت کنجکاو خود، داستانهای حقیقی رستم و سهراب، جمشید و ضحاک، سیاوش و افراسیاب را از دل نسخههای خاک خورده و فراموششده بیرون میکشد و آنها را در ویترینی جهانی به نمایش میگذارد. «ژولمل» نهتنها اثر فردوسی را به زبانهای فارسی و فرانسوی، تصحیح و ترجمه میکند، بلکه به او گوش میدهد. گوش میدهد و پژواک شاعر توس را به گوش جهان میرساند. رد احترام او به فردوسی و زبان پارسی را میتوان در یادداشتهای دقیق و خروجی کمنظیر کارش دید.
فردوسی زمانی دست به نگارش شاهنامه برد که ایران، با سلطه امپراتوریهای متخاصم تهدید میشد. شاهنامه، طوماری از شناسنامه فرهنگی سرزمینی کهنه شد که زبانش را تا صدها سال آینده بیمه کرد. فردوسی دغدغه عدالت داشت، برای خرد مینوشت، طرحی نو از میهن و میهندوستی خلق کرد. شاهنامه کتاب پادشاهان نیست.
کتابی برای مردم است. به هویت جمعی یک ملت سروشکل میدهد و اگرچه در تمام سالهایی که ابوالقاسم فردوسی برای نگارش آن میکوشید، با رنج، تنگدستی و بیمهری روبهرو بود، اما دست از سرودن نکشید و سیسال از زندگی خود را وقف خلق این شاهکار ماندگار کرد. شاهکاری که هیچوقت تکرار نخواهد شد. ژولمل اصالتا آلمانی بود. تابعیت فرانسوی داشت و بهواسطه علاقهاش به تاریخ ایران، تخصص خود را در زبان و ادبیات فارسی دنبال کرده بود.
او به فردوسی، سعدی و حافظ توجه ویژهای داشت و وقتی در دانشگاه تدریس میکرد، مدام به آثار این شعرای ایرانی مراجعه داشت تا بتواند طرح درسی متفاوت ارائه دهد. او چهل سال تمام، با شاهنامه زندگی کرد. چهل سال از عمر خود را وقف تصحیح متن فارسی و ترجمه فرانسوی شاهنامه کرد که تحسین جهان را برانگیخت. ژولمل کسی بود که شاهنامه را به میراثی در دسترس بدل کرد، آن را جهانی کرد و پس از انجام رسالتش در سال۱۸۷۶ در شهر پاریس از دنیا رفت و همانجا به خاک سپرده شد.