شعار اربعین ۱۴۰۴ توسط کشور‌های اسلامی تعیین شد ۸ هزار خودرو خارجی برای جانبازان ۵۰ درصد به بالا، در فرایند ترخیص گمرک موزه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس میزبان هجدهمین جشنواره بین‌المللی فیلم مقاومت می‌شود کتاب «جنگ‌نفت‌کش‌ها» روانه بازار شد | روایت فرار ۱۳ جنگنده مهاجم عراقی وزیر فرهنگ: میراث ناملموس رضوی پیونددهنده ایرانیت و اسلامیت است برنامه پروازهای ورود و خروج حجاج خراسان رضوی و خراسان شمالی ۱۴۰۴ + جدول انتشار ۴ عنوان کتاب علمی از سوی دانشگاه بین‌المللی مذاهب اسلامی مراسم گرامیداشت شهدای خدمت، هجدهم اردیبهشت ۱۴۰۴، در حرم امام‌رضا(ع) برگزار می‌شود نخستین کنگره بین‌المللی ۳۱۰۰ شهید امدادگر دوران دفاع مقدس و مقاومت برگزار می‌شود امام رضا (ع) و رمزِ موفقیت جامعه نویسندگان حوزه ایثار و شهادت در نمایشگاه کتاب تهران تجلیل می‌شوند از کنگره جهانی امام رضا(ع) تا جشن بزرگ امام‌رضایی‌ها | بیش از ۱۷۵ عنوان خدمت در دهه کرامت ۱۴۰۴ ارائه می‌شود آمادگی آستان مقدس علوی برای برگزاری باشکوه جشن‌های غدیر ۱۴۰۴ ورود نخستین زائران ایرانی حج تمتع به مدینه (۱۵ اردیبهشت ماه ۱۴۰۴) آب زمزم زودتر از زائران به مقصد می‌رسد شبی که همه ایران، امام‌رضا(ع) بود تعداد دفاتر امانات وسایل فعال در حرم امام‌رضا(ع)، در دهه کرامت ۱۴۰۴ افزایش می‌یابد پذیرایی از زائران با مشارکت ۴۵ موکب و صدها خادمیار در چایخانه‌های حرم امام‎رضا(ع) عکسی که همیشه بوی تازگی دارد کرامت غربی، واکنشی و کرامت اسلامی، کنشی و تربیتی است
سرخط خبرها

آقای سفیر

  • کد خبر: ۲۳۸۰۷۲
  • ۱۸ تير ۱۴۰۳ - ۱۸:۴۴
آقای سفیر
می‌گویند حسین پسرعمویش مسلم را فرستاد اوضاع را تمشیت کند و به حسین بنویسد که بیاید یا نیاید. حالا‌ها باید رسیده باشد کوفه.
حامد عسکری
نویسنده حامد عسکری

دهنه اسب را در دست گرفته بود و به تاخت می‌رفت، برای مراقبت از شن‌باد صورت را پوشانده بود و هنوز عطر گیسوان طفلانش را به وقت وداع در مشام داشت، یال زیتونی و ورم کرده تپه‌ها را بالا و پایین می‌رفت و اگر خورشید این همه متواتر نمی‌تابید، می‌شد هرازگاهی در قابی بسته برخورد نعل را بر قلوه سنگ‌ها اسلوموشن کرد و جرقه حاصل از اصابت فلز و سنگ را دید و کیفور شد، ریه‌های او و اسبش از هوای دم کرده بیابان پر و خالی می‌شد، هوا سنگین بود، چسبناک و کشدار و در دوردست صدای ناله کفتار‌های پا به ماه می‌آمد.

چند نخل به دیدار آمدند، جمعی زلف فرو برده درهم. برای فرار از گرما حدس زد چشمه آبی باید باشد آن حوالی که سبز مانده اند، دهانه گرداند به سمت نخل‌ها و اندیشید آب هم نباشد خنکای مشبک سایه‌ای دارند. به تاختی زیر سایه رسید، زین از گرده حیوان باز کرد و بوی عرق اسب در مشامش دوید. اسب از خنکای لغزش نسیم بر گرده و کفل هایش کیفور شد و پوست لرزاند و دم بادبزن کرد. 

حیوان پوزه در آب چشمه برد و لاجرعه نوشید، مرد هم سپس چکمه از پای درآورد و سر برهنه کرد و وضویی ساخت نماز عصر را می‌خواست قامت ببندد که سواری دیگر از راه رسید، چوب دستی داشت و بغچه‌ای نان و شیر شتر، مرد پرسید: از کجا می‌آیی؟ پیر گفت: از شهر هزاررنگ کوفه.

مرد ریش خاراند که در کوفه چه خبر؟ پیر خنده‌ای زد و نان جو به سر زانو شکست و گفت: هر روزشان یک رنگ است. نامه نوشته اند به حسین که بیابیا که شتر‌ها شیر افشان اند و ماست با چاقو می‌بریم، بیا که از یزید خسته ایم، بیا و امیرمان باش. هرچه تو بگویی.
مرد لبخند زد: ایرادش چیست؟ پیر پاسخ داد: نمی‌شناسی  شان انگار یک روده راست در شکم ندارند.

می‌گویند حسین پسرعمویش مسلم را فرستاد اوضاع را تمشیت کند و به حسین بنویسد که بیاید یا نیاید. حالا‌ها باید رسیده باشد کوفه. مرد تکه‌ای نان به شیر انداخت و به نیش کشید: حسین بیاید یا نیاید؟

مرد صدا بلند کرد: این جماعت کوفی به بوقلمون یک سور زده از هزار رنگی البت که نیاید. نامه می‌نویسد. مهر می‌کند. جوهر مهر خشک نشده رنگ عوض می‌کند. آهنگر‌ها تعمیر بیل و کلنگ و تیشه چند روز است نمی‌پذیرند. چه همه سفارش گرفته اند. چه همه، همه تیغ و نیزه و نیمچه. برای مهمان باید تیغ مهیا کرد؟ نمی‌دانم یا من پیر و خرفت شده ام یا روزگار عوض شده است. 

مرد دلهره به جانش افتاد باید زودتر می‌رسید باید برای حسین چه می‌نوشت؟ مرد مسلم بود. سفیر حسین مسلم بن عقیل.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->