پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی امروز (دوشنبه، ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴) | مشهد از چهارشنبه خنک می‌شود بانوی جوان مرگ مغزی مشهدی جان ۶ بیمار را نجات داد (۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴) تسویه‌حساب خانوادگی در کف خیابان در مشهد زمان پرداخت حقوق اردیبهشت‌ ۱۴۰۴ مستمری‌بگیران و بازنشستگان تأمین‌اجتماعی مشخص شد؟ | باز هم تأخیر در پرداخت حقوق ممنوعیت حمل آب زمزم برای زائران حج ۱۴۰۴ ۷۰ درصد کیسه‌های خون فیلتردار شده‌اند آغاز فرایند توزیع واکسن پنج‌گانه ایرانی در کشور از امروز (۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴) رگبار و رعدوبرق در شمال غرب و گردوخاک در جنوب و تهران و البرز (۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴) روغن گل مغربی چه فوایدی دارد؟ باور‌های غلط درباره ویتامین‌ها و مکمل‌ها ارتباط بی‌اختیاری ادرار در زنان با خطر بیماری قلبی سه عادت مضر برای سلامت در دهه چهارم زندگی جزئیات و نحوه دریافت وام ۵۰ میلیون تومانی بازنشستگان و مستمری‌بگیران تأمین‌اجتماعی + شرایط و مدارک لازم خراسان رضوی، رتبه دوم جرائم سایبری در کشور | پیگیری‌های پلیس فتا برای دستگیری ادمین یک کانال تلگرامی هتاک ادامه دارد انهدام یک باند خطرناک در شمال مشهد: نوجوانان ۱۶ و ۱۷ ساله عامل ۳۰ گوشی‌قاپی سریالی با خشونت! نقشه زن خیانتکار برای قتل شوهر پولدار برملا شد | دستگیری قاتل سنگدل و همدستش آمار خودکشی در ایران بازتاب بحران‌های اجتماعی و فرهنگی است دو قاتل راهی بیمارستان روانی شدند مدارس کدام شهر‌های خوزستان فردا (دوشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴) تعطیل است؟ بخشش قاتل دختر جوان پای چوبه دار به حرمت امام رضا(ع) اعترافات قاتل بی‌رحم که دانشجوی هنر بود ! برقراری ۸ پرواز فوق‌العاده در مسیر تهران- مشهد و برعکس + لینک فروش بلیت جوان‌ترین پدر و مادرها در کدام استان هستند؟ میانسالان آستین بالا زدند | ازدواج بیش از ۳۲ هزار زوج بالای ۵۰ سال قتل مرد میانسال در مازندران (۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴)
سرخط خبرها

یک روز و شاید کمتر از یک روز

  • کد خبر: ۷۳۱۱۹
  • ۱۴ تير ۱۴۰۰ - ۱۰:۳۷
یک روز و شاید کمتر از یک روز
محمدرضا امانی - نویسنده
گفت خواب دیدم در یک صبح آفتابی، جمعیت زیادی در یک پیاده‌روی عمومی که آخرش به بیابان‌ می‌رسید، راه می‌رفتند. معلوم بود که همه از زن و مرد و کودک، خوشحال هستند و دست هرکدامشان هم یک مشمای بزرگ بود. به ابتدای بیابان که رسیدند، حلقه بزرگی تشکیل دادند و پلاستیک‌های دستشان را پرت کردند وسط و خیلی زود کوه بزرگی از زباله درست شد. بعد برای یک نفر که شبیه دونده‌های المپیک، لباس ورزشی سفید تنش بود و مشعل روشنی هم به دست داشت، راه باز کردند.
 
دونده المپیک آتش مشعل را به کوه عظیم مشمایی نزدیک کرد و در چشم برهم زدنی شعله‌ها به آسمان زبانه کشید. آتش که لهیب کشید، ازمیان مشماها، ماسک‌های سفید نیم سوخته‌ای در هوا معلق شد و مردم همدیگر را در آغوش گرفتند و هورا کشیدند. هیچ کدام از شیوه نامه‌های بهداشتی هم در کار نبود. انگارنه انگار که مدت هاست این نوع رفتار قدغن و ممنوع شده است، حتی فاصله اجتماعی را هم رعایت نکرده بودند. گفت از روزی که در قرنطینه هستم، همه خواب هایم همین طوری شده است. یا خواب می‌بینم که کرونا تمام شده است و مردم دارند مثل جشن قهرمانی تیم ملی در خیابان‌ها شادی می‌کنند یا کابوس می‌بینم که کرونا همه مردم را از پا درآورده است و تنهای تنها در جنگلی سوخته یا شهری متروکه، به دنبال بقیه آدم‌ها می‌گردم. انگار همه مردم جهان یک شبه به جای دوری کوچ کرده اند. گفت این قرنطینه هم چیز بدی نیست. وقتی ناچاری ۲۰ روز تمام، تک وتن‌ها در اتاقک پشت بام که تا قبل از آن حکم انباری را داشت سر کنی، به خیلی چیز‌ها فکر می‌کنی.
 
آدمی تا هنگامی که از داشتن چیز‌هایی اطمینان دارد، بی خیال و آسوده از کنارشان می‌گذرد. روز‌ها و هفته‌ها و ماه‌ها در کنارشان زندگی می‌کند، بی آنکه حتی از حضورشان آگاه باشد، اما وای به روزی که از دستشان بدهد! گفت گاهی هراس از دست دادن لازم است. اینکه آدم بترسد شاید روزی داشته‌ها و عزیزانش را از دست بدهد. همه تا ابد نمی‌مانند، بنابراین تا درکنار هم هستیم و تا پیمانه عمر و عشق و صبوری سر نیامده است، قدردان یکدیگر باشیم. گفت از همان روزی که نفسش به سختی درمی آمد و کرونا ریه هایش را درگیر کرد، تازه قدر هر یک بار نفس کشیدن را می‌داند. معنی رنگ‌ها برایش متفاوت شده است. آفتاب را بیشتر دوست دارد و ستاره‌ها انگار پرنورتر شده اند. گفت در بیمارستان که بستری بودم و دیدم یکی که جوان‌تر از خودم بود، به چه سادگی از دنیا رفت، تازه معنی آن آیه از قرآن را درک کردم که وقتی در روز قیامت از مردمان سوال می‌شود چقدر در دنیا زندگی کرده اید، پاسخ می‌گویند: یک روز و شاید هم کمتر از یک روز.
 
گفت آن قدیم‌ها محله مان یک استخر کوچک روباز داشت که تابستان‌ها تنها زمان فراغتمان بود. برای هر نوبت هم تنها یک ساعت فرصت بود. وقتی نجات غریق‌ها در سوت خودشان می‌دمیدند و اتمام وقت را اعلام می‌کردند، تازه یادم می‌افتاد که هیچ کاری نکرده ام و می‌خواستم در همان چند دقیقه، تمام شنا‌هایی را که بلد بودم، انجام بدهم. گفت خوب است آدم تا وقتی که نجات غریق‌ها سوت نکشیده اند، بداند که فرصت کم است و باید زودتر با همان شنا‌های دست و پاشکسته‌ای که بلد است، طول و عرض استخر را شنا کند.
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->