یک میلیون نفر در صف تشرف به حج تمتع (۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴) حمایت شورای عالی انقلاب فرهنگی از محصولات فرهنگی در حوزه هوش مصنوعی | میزبانی از رویداد‌های ملی، ظرفیت ذاتی مشهدالرضا(ع) است مشهد، محفل «اصحاب اندیشه» | دومین رویداد و نمایشگاه ملی اصحاب اندیشه در حرم امام‌رضا(ع) آغازبه‌کار کرد + فیلم حجت الاسلام مروی: پرچم حضرت رضا (ع) نماد کرامت بخشی به انسان‌هاست آغاز ثبت‌نام چهل‌وهشتمین دوره مسابقات سراسری قرآن کریم سازمان اوقاف قیمت واکسن مننژیت زائران حج تمتع ۶۰۰ هزار تومان اعلام شد آذین‌بندی و چراغانی گسترده حرم مطهر امام‌رضا(ع) به‌مناسبت دهه کرامت ۱۴۰۴ پا در رکاب برای مشهد نگه‌دار دست مرا با نگاهی کارگری، شغلی بافضیلت ایستاده در کنار نبی(ص) | زنان، یاور قابل‌اتکای گسترش اسلام در طول تاریخ شیعه زائر و  زیارتی که  باید بی دغدغه باشد! زیارت نیابتی با طعم عشق و اخلاص | روایتی از  زیارت کارگران مشهدی به  نیابت از  همه کارگران ایران خدمت ۷۰ هزار خادم در بقاع متبرکه امامزادگان برگزاری نمایشگاه‌های مردمی برای نمایش آثار هنرمندان رضوی در سراسر کشور، هم‌زمان با ایام دهه کرامت ۱۴۰۴ بانوان مدفون در کنار حضرت معصومه (س) چه کسانی هستند؟ اعلام زمان پرداخت ارز حج ۱۴۰۴ + جزئیات تدارک ۸ ویژه‌برنامه اجتماعی در مشهد به‌مناسبت دهه کرامت ۱۴۰۴ «قرار هشتم» آغاز یک مسیر برای روایتگری زائران حج تمتع ارز زیارتی را چگونه دریافت کنند؟
سرخط خبرها

در تب‌وتاب رفتنم

  • کد خبر: ۳۱۶۰۹۵
  • ۲۴ بهمن ۱۴۰۳ - ۱۴:۵۶
در تب‌وتاب رفتنم
ولادت‌های عزیز شعبان گذشت و من هنوز نتوانسته‌ام خودم را برسانم حرم؛ ما مشهدی‌ها رسم داریم که مناسبت‌ها را کنار اماممان باشیم، ولی نشد.
عاطفه جعفری
نویسنده عاطفه جعفری

ولادت‌های عزیز شعبان گذشت و من هنوز نتوانسته‌ام خودم را برسانم حرم؛ ما مشهدی‌ها رسم داریم که مناسبت‌ها را کنار اماممان باشیم، ولی نشد. شب ولادت امام سجاد (ع) سعی کردم به بهانه حضور در انجمن شعری که در حرم برقرار است راهی زیارت شوم، اما نشد. چند روزی می‌شد که بچه تب داشت و نزدیک ولادت حضرت علی‌اکبر (ع) دلم بدجور هوای زیارت کرده بود. استامینوفن جواب نداد به پاهایش حنا و سرکه کشیدم، پاهاش که خنک‌تر شده بود شروع کردم به بوسیدنشان، اما وروجک با حال خرابش گفت: مامان نبوس پرتقاله!

پاهایش به‌خاطر حنا رنگ پرتقال شده بود. دستمال خیس را آغشته کردم به سرکه و گذاشتم روی سرش ولی تاب نمی‌آورد. رفتم به شب عاشورا. بیمار مصلحت عاشورا اگر تب داشته آبی در کربلا نبوده که تبش را پایین بیاورند. همان‌طور که اشک از گوشه چشمم سرازیر شد دعای نور را زمزمه می‌کردم. مادرشدن هم حال عجیبی است ها! 

بعد همین مادرشدن با تمام سختی‌هایش برای بار دوم و سوم هم می‌شود آرزو، قدرت و حکمت خداست و ما بی‌خبریم. تصور کردم که مثل همیشه ورودی شیرازی ایستاده‌ام و اذن دخول می‌خوانم که زنی عراقی شکلات نعنایی را می‌آورد نزدیک و کامم را خنک می‌کنم به عطر نعنا.

وارد حرم شدم و مثل مهمان‌ها وارد چایخانه رضوان، جمع خادمان چایخانه همیشه باصفاست و دسته‌جمعی زمزمه می‌کنند؛‌ای صفای قلب زارم هرچه دارم از تو دارم... توی صف طویل چای می‌ایستم و چای و شیرینی‌ام را می‌گیرم و به گوشه‌ای می‌روم و چای و شیرینی را که خوردم راهی صحن انقلاب می‌شوم و از همانجا به صف طویل زیارت ضریح می‌روم. زیارتنامه می‌خوانم و اشک می‌ریزم. قدم برمی‌دارم و صلوات می‌فرستم و ولادت مولودان شعبان را به امام هشتم (ع) تبریک می‌گویم.

نزدیک ضریح که می‌شوم بعد از عرض احترام چشمم می‌افتد به قاب عکس رئیس‌جمهور شهید و باز هم با دلی سوخته برایشان فاتحه می‌خوانم. با هدایت چوب‌پر‌ها از سمت دیگر صحن خارج می‌شوم. باید زودتر به خانه برگردم، چون دخترکم تب دارد. افکارم را از خیالات دور می‌کنم و چشم‌های خیس اشکم را باز می‌کنم و می‌بینم زیارت دلی‌ام تمام شده و وسط خانه کوچکمان نشسته‌ام و تب بچه را بررسی می‌کنم که پایین آمده.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->