اولین رویداد «دختران نقش‌آفرین» دانشگاه‌های آزاد واحد خراسان رضوی در مشهد برگزار شد ویدئو| مادرانه| روایتی از دلتنگی مادران شهدا| شهید مرتضی معینی محولاتی نقش مادری استادان زن در فضای دانشگاه‌ها کسب عنوان نخست کنگره ملی شعر خلیج فارس توسط بانوی شاعر مشهدی راه‌اندازی جایزه ویژه زنان عربی توسط وزارت فرهنگ فلسطین ضرورت استفاده از روانشناسی اسلامی برای تسهیل عبور خانواده‌ها از چالش‌های مختلف پیشگیری از اختلافات در زندگی مشترک با شروط ضمن عقد لزوم مصرف مکمل کلسیم توسط زنان درباره مراقبت کنندگان از سلامت بانوان در روز جهانی ماما | ماما‌ها هم قدم با  مادر‌ها پرسش حقوقی زنان | فراهم‌بودن امکان اخذ شناسنامه برای فرزند حاصل از ازدواج زن ایرانی با مرد خارجی آغاز سومین دوره جام ملت‌های فوتسال زنان آسیا از سه‌شنبه (۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴) در قاره کهن انجام بیش از ۶۰ درصد زایمان‌های طبیعی کشور توسط ماما‌ها برگزاری کارگاه «الگوی سوم زن مسلمان» در رویداد «بانوی مجاهد» به میزبانی مشهد وسواس دختران در انتخاب اصلح همسر، عامل مهم تجرد قطعی آن‌ها در ازدواج رتبه ششم بانوی ملی‌پوش ایرانی در جمع تیراندازان برتر رنکینگ جهانی ماماها، سفیران سلامت مادر و نوزاد | چرا ماما‌ها در اولویت مراجعه مادران نیستند؟ برگزاری رویداد «دختران نقش‌آفرین» با هدف توانمندسازی دانشجویان دختر بررسی عوامل مؤثر در ناباروری زوجین جوان
سرخط خبرها
دغدغه‌ای که هنوز با من مانده‌است

دغدغه‌ای که هنوز با من مانده‌است

  • کد خبر: ۳۰۶۷۳۸
  • ۰۲ دی ۱۴۰۳ - ۱۴:۳۴
تنها تاریخی که توی آن تقویم کاغذی بزرگ روی دیوار برایم مهم بود، پیدا می‌کردم و دورش خط قرمزی می‌کشیدم. باید از دوسه ماهی مانده به روز موعود پول‌توجیبی‌هایم را جمع می‌کردم تا هدیه‌ای متفاوت‌تر از سال پیش بخرم.

تنها تاریخی که توی آن تقویم کاغذی بزرگ روی دیوار برایم مهم بود، پیدا می‌کردم و دورش خط قرمزی می‌کشیدم. قصه تکراری هرسالم بود. باید از دوسه ماهی مانده به روز موعود پول‌توجیبی هایم را جمع می‌کردم تا هدیه‌ای متفاوت‌تر از سال پیش بخرم. جوراب ساق‌بلند، کیف پول، قاب عکس، روسری، چادر نماز، مجسمه و...؛ ولی نمی‌دانم چرا هرسال هدیه‌هایم حول همین چیز‌ها می‌گشت.

باید کلی ناز پدرم را می‌خریدم تا راضی می‌شد و صدتومانی اضافه‌بر‌سازمان کف دستم می‌گذاشت. چقدر هم باید انرژی می‌سوزاندم تا مخ برادر‌های کوچک‌ترم را می‌زدم. برای من دوسه ماه کم بود و برای آنها زیاد. باید چندماهی جلوی شکم‌شلی‌شان را می‌گرفتند تا پول بیشتری پس‌انداز می‌شد. این‌کار از گرفتن نمره ۲۰ انضباط هم برایشان سخت‌تر بود. تلاش‌هایم به کوبیدن آب در هاون می‌ماند. آخر سر مجبور می‌شدم یک تنه جور همه شان را بکشم.

چقدر این روز‌ها خوشحالم که دیگر بزرگ شده‌ام و همه‌اش نگران پول توجیبی هایم نیستم. ولی صادقانه بگویم هنوز هم نزدیک روز مادر که می‌شود، دغدغه خرید هدیه برای مادرم را دارم. اما نمی‌دانم چرا دیگر از آن ذوق کودکی خبری نیست. انگار ازپس همه این سال‌ها از یک چیزی خاطرم جمع شده است؛ محبت مادرم.

آن وقت‌ها در رقابتی کودکانه دائم نگران کم شدن محبت مادرم بودم ولی از یک جایی به بعد فهمیدم جنس محبت‌های مادرم برخلاف همه محبت‌های دنیاست و وابسته به هیچ متغیری نیست. درست مانند صفت رحمانیت خداوند که بی‌شائبه همه را شامل می‌شود. اصلا برای خدا چه فرقی می‌کند که بنده‌اش کجای این خط‌کش ایستاده باشد. به نظرم مادر‌ها هم این‌گونه‌اند؛ خداگونه.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.