انتقال موزه ملی قرآن به سعدآباد اجرای مراسم سنتی «طبق دسترخوان» زائران اردوزبان در حرم امام‌رضا (ع) به‌مناسبت دهه کرامت ۱۴۰۴ آغاز دریافت حضوری ارز ویژه حج از امروز (۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴) درباره فضایل نماز یکشنبه ماه ذی‌القعده رونمایی از آلبوم «شاه خراسان» در مشهد (۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۴) آموزش قرآن به روش مهدالرضا(ع)، از سنین پایین در کشور توسعه می‌یابد جلوه‌ای زیبا از عشق به قرآن | اجتماع ۵ هزار نوگل قرآنی در صحن پیامبراعظم(ص) حرم مطهر رضوی + ویدئو اعلام ویژه‌برنامه‌های گرامیداشت سالروز شهادت خادم‌ جمهور | سردار سلامی، سخنران آیین بزرگداشت شهدای خدمت در مشهد تشرف ۱۰۰۰ زائر سالمند و معلول مشهدی به حرم امام‌رضا(ع) در قالب طرح «معین‌الضعفا»، طی دهه کرامت ۱۴۰۴ جشن خانوادگی «ایرانِ امام‌رضا(ع)» هجدهم اردیبهشت ۱۴۰۴ در مشهد برگزار می‌شود انتشار فراخوان پویش ملی شعر «ایرانِ امام‌رضا(ع)» سخنگوی سازمان اوقاف موضوع افزایش تعداد امامزادگان پس از انقلاب اسلامی را رد کرد استقبال ۱۱ میلیون نفر از طرح نهضت ملی زندگی با آیه‌ها در سال ۱۴۰۴ خدمات‌رسانی موکب امام رضا (ع) به زائران قم و شیراز هم زمان با دهه کرامت ۱۴۰۴ برگزاری جشنواره شهردخت در بوستان‌های بانوان شهر مشهد به‌مناسبت دهه کرامت ۱۴۰۴ قوانین ایثارگری بازنگری می‌شوند رئیس ستاد دهه امامت و عید غدیر منصوب شد (۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۴)
سرخط خبرها

خانه‌ای با در‌های باز رو به آسمان

  • کد خبر: ۲۳۸۶۵۸
  • ۲۱ تير ۱۴۰۳ - ۱۹:۴۰
خانه‌ای با در‌های باز رو به آسمان
هر سال اول ماه محرم که می‌رسید، حال و هوای باباحاجی عوض می‌شد. انگار همیشه منتظر همین روز‌ها بود. پرچمِ سیاهی که خودش از کربلا آورده بود را بر سردرِ خانه نصب می‌کرد.

باباحاجی که مرد، بچه هایش به صرافت افتادند که خانه قدیمی پدری را بفروشند. تا وقتی که او زنده بود این خانه برو بیایی داشت. درِ این خانه هیچ وقت بسته نمی‌شد، به روی همه باز بود. هرکسی توی محله مشکلی برایش پیش می‌آمد، کلون درِ این خانه را می‌کوبید. پنجشنبه‌های هر هفته، همه بچه‌ها و نوه، نتیجه‌ها برای ناهار خانه باباحاجی دعوت بودند. فواره حوض توی حیاط باز می‌شد و ماهی‌های قرمز، توی آبِ زلالِ حوض برای خودشان جولان می‌دادند.

باباحاجی توی حیاط می‌ایستاد و قد و بالای بچه هایش را تماشا می‌کرد. به پسر‌ها و تنها دخترش می‌گفت: «هر روز بیاین اینجا، از هم جدا نباشین باباجان، در این خانه همیشه بازه. برکتی که توی این خانه هست تمومی نداره، این برکت از روضه‌های سیدالشهداست.» باباحاجی نوحه خوان بود، آن هم چه نوحه خوانی. صدایش که بلند می‌شد بغض همه می‌شکست. سوزی که در صدای او بود، از عمق دلش بلند می‌شد.

هر سال اول ماه محرم که می‌رسید، حال و هوای باباحاجی عوض می‌شد. انگار همیشه منتظر همین روز‌ها بود. پرچمِ سیاهی که خودش از کربلا آورده بود را بر سردرِ خانه نصب می‌کرد. هر روز توی خانه مراسم روضه برگزار می‌شد. بچه هایش هم هر روز می‌آمدند. خودش دست به سینه دمِ در می‌ایستاد و با آن صدای گرم و مهربانش همه را به داخل دعوت می‌کرد. «– بفرمایید آقاجان، خوش آمدید، روضه سید الشهداست، بفرمایید.» مهمان‌ها که داخل خانه می‌شدند خودش یکی یکی کفش‌ها را جفت می‌کرد و می‌رفت داخل. چند لحظه بعد صدای سوزناکش بلند می‌شد و زیارت عاشورا می‌خواند.

***

وصیت نامه باباحاجی را که باز کردند نوشته بود: «برکت این خانه فراموشتان نشود، تا هستید برای روضه‌های ماه محرم درِ این خانه را باز نگه دارید. خودتان دور هم جمع شوید و یادی هم از من و مادرتان بکنید. یادتان باشد، هرچه داریم از لطف سیدالشهداست.» بچه‌ها وصیت پدر را بر دیده گذاشتند. درِ خانه باز ماند. اولین محرم که رسید، همه خانواده دور هم جمع شدند. خانه پدری دوباره شلوغ شد.

 بچه‌ها همان پرچم همیشگی را بر سردرِ خانه نصب کردند. مهمان‌ها یکی یکی آمدند، هر کسی از راه می‌رسید صدایش بلند می‌شد که: «خداوند پدر و مادرتان را بیامرزد، خدا رحمت کند باباحاجی را، عجب صدایی داشت، عجب نوحه‌ای می‌خواند ...» هرکسی یادی از او می‌کرد و خاطره‌ای از او می‌گفت. انگار دوباره باباحاجی زنده شده بود و دم در ایستاده بود. انگار هنوز صدای گرم باباحاجی توی کوچه و محله می‌پیچید که: «– بفرمایید آقاجان، خوش آمدید، روضه سید الشهداست، بفرمایید.»

عکس: مریم عبدالرحمانی

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->