تشکیل قرارگاه اجتماعی در فرهادگرد | اهدای ۴۰۰ بسته معیشتی و ۲۰ سری جهیزیه تولیت آستان قدس رضوی: انس با اندیشه‌های شهید مطهری، مانع بحران اعتقادی و هویتی می‌شود | معلمان سنگربان حفظ هویت ملی و دینی جوان ایرانی هستند جامعه امروز نیازمند بازخوانی و روایت‌های تازه از زیارت است آیین رونمایی از کتاب «خورشید از نزدیک» در حرم مطهر امام رضا(ع) برگزار شد عرض تسلیت خادمان حرم امام‌رضا(ع) به خانواده فرد مشهدی جان‌باخته در حادثه بندر شهید رجایی + فیلم اختتامیه بیست‌ویکمین جشنواره بین‌المللی امام‌رضا(ع) با تجلیل از مادر شهید جمهور در مشهد برگزار می‌شود رئیس سازمان فرهنگی هنری آستان قدس رضوی: هنر، بهترین زبان انتقال پیام امام رضا (ع) است رونمایی از آثار هنری و فرهنگی مؤسسه آفرینش‌های هنری آستان قدس رضوی به‌مناسبت دهه کرامت ۱۴۰۴ امیدواری برای حل مشکلات مردم فریمان با همکاری آستان قدس رضوی قصه‌های امام‌رضا(ع) خاک‌روبِ در میخانه کنم مژگان را تولیت آستان قدس رضوی در فریمان: امام‌رضا(ع) مختص به زمان و مکان مشخصی نیست | شهید مطهری، شاگرد مکتب صادق‌آل‌محمد(ع) است کرامت برای همه محفل قرآنی «دختران رضوی» ویژه دهه کرامت ۱۴۰۴ در حرم امام‌رضا(ع) برگزار شد درس‌هایی از نهج البلاغه | صلاح مردم شاهچراغ، امین ولایت | جلوه‌هایی از حیات بابرکت حضرت احمدبن‌موسی (ع) «ایرانِ امام‌رضا(ع)» و رسالت هنر دینی در آیینه حرم قائم‌مقام تولیت آستان قدس رضوی: پیوند تعلیم و تربیت با فرهنگ رضوی مستحکم است
سرخط خبرها

ثبت یک رفاقت ۵‌نفره

  • کد خبر: ۲۲۷۱۷۹
  • ۲۲ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۲:۵۱
ثبت یک رفاقت ۵‌نفره
ما چهار نفر همیشه باهم بودیم. هم بچه یک محل بودیم، هم توی مدرسه طاهر، سر یک کلاس می‌نشستیم.

ما چهار نفر همیشه باهم بودیم. هم بچه یک محل بودیم، هم توی مدرسه طاهر، سر یک کلاس می‌نشستیم. آقای کفشچی، ناظم مدرسه با آن نگاه همیشه نگران و ابرو‌های گره خورده، هروقت یکی از ما را تنها توی حیاط یا راهروی مدرسه می‌دید، می‌پرسید: پس اون سه‌تا وروجک دیگه کجان؟ سرکلاس، وقتی که امتحان داشتیم، معلم‌ها هر کدام از ما را یک کنج کلاس می‌نشاندند که حسابی از هم دور باشیم. اهل تقلب نبودیم، اما اگر کنار هم می‌نشستیم شوخی‌ها و کرکر خنده‌مان حواس بقیه را پرت می‌کرد. همه عادت کرده بودند ما چهار نفر را با هم ببینند.

معلم ادبیاتمان آقای رحیم‌زاده، با آن صدای بم و مهربانش ما را چهارتفنگدار صدا می‌کرد. ما هم از داشتن این لقب کیف می‌کردیم. بینمان قهر و آشتی هم بود، اما اگر قهری بین دو نفر پیش می‌آمد، آن دوتای دیگر نمی‌گذاشتند فاصله بین قهر تا آشتی از چند ساعت و گاهی از چند دقیقه بیشتر شود. یادم می‌آید مجید که به محله ما آمد، اوایل تابستان بود. مدرسه‌ها تازه تعطیل شده بود و ما قرار‌های چهارنفره‌مان را جلو دیواری می‌گذاشتیم که روی آن تصویر حرم امام رضا (ع) نقاشی شده بود. 

اسم این دیوار را گذاشته بودیم دیوار حرم. قرار‌ها و آشتی‌کردن‌ها و بگو و بخند‌هایمان جلو دیوارِ حرم بود. مجید و خانواده‌اش، تازه‌واردان محله ما بودند. خانه‌شان تهِ کوچه بود. بعدازظهر‌ها که ما سرِ قرار همیشگی‌مان، دور هم جمع می‌شدیم و می‌گفتیم و می‌خندیدیم، مجید جلو در خانه‌شان می‌ایستاد و از دور ما را تماشا می‌کرد. تا ما نگاهش می‌کردیم سرش را پایین می‌انداخت و طوری وانمود می‌کرد که انگار اصلا ما را ندیده.

 تا اینکه یک روز نزدیک ظهر زنگِ درِ خانه ما را زدند، در را که باز کردم مجید با یک کاسه آش توی دستش جلو در ایستاده بود. بفرمایید، نذریه! کاسه را که گرفتم، مجید صبر نکرد و برگشت سمت خانه‌شان. داشت دور می‌شد که با صدای بلند گفتم: بعدازظهر میای جلوی دیوار حرم؟ مجید برگشت، چشمان متعجبش را به من دوخت و با لحن پرسشگری گفت: دیوار حرم؟

لبخندی زدم و با انگشت محل قرارم با بچه‌ها را نشانش دادم و گفتم: همون دیواری که روش حرم امام رضا (ع) رو کشیدن دیگه! مجید لبخند پهنی زد و با صدای بلند جواب داد: میام حتما و دوید به انتهای کوچه، به سمت خانه‌شان. بعدازظهر مجید زودتر از ما آمده بود. جلو دیوار حرم خیلی زود با مجید رفیق شدیم. حالا دیگر چهارتفنگدار نبودیم، شده بودیم پنج رفیق.

عکس: فیروزه جمعه پور

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->