هم‌نویسی رضوی، جلوه‌ای از ارادت هنرمندانه در دهه کرامت + ویدئو رئیس سازمان علمی و فرهنگی آستان قدس رضوی: تا هفتمین کنگره جهانی حضرت رضا (ع) حداقل ۵۰ نشست در داخل و خارج از کشور برگزار خواهیم کرد تولیت آستان قدس رضوی: جهان معاصر بیش از هر زمان نیازمند رجعت به اندیشه‌های ناب است+ویدئو قصه ۶ خادم حرم امام رضا(ع) که ماندگار شدند باید تعریف دوباره‌ای از کرامت و حقوق انسانی مبتنی بر نگاه تمدنی امام رضا (ع) شکل بگیرد شعار اربعین ۱۴۰۴ توسط کشور‌های اسلامی تعیین شد ۸ هزار خودرو خارجی برای جانبازان ۵۰ درصد به بالا، در فرایند ترخیص گمرک موزه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس میزبان هجدهمین جشنواره بین‌المللی فیلم مقاومت می‌شود کتاب «جنگ‌نفت‌کش‌ها» روانه بازار شد | روایت فرار ۱۳ جنگنده مهاجم عراقی وزیر فرهنگ: میراث ناملموس رضوی پیونددهنده ایرانیت و اسلامیت است برنامه پروازهای ورود و خروج حجاج خراسان رضوی و خراسان شمالی ۱۴۰۴ + جدول انتشار ۴ عنوان کتاب علمی از سوی دانشگاه بین‌المللی مذاهب اسلامی مراسم گرامیداشت شهدای خدمت، هجدهم اردیبهشت ۱۴۰۴، در حرم امام‌رضا(ع) برگزار می‌شود نخستین کنگره بین‌المللی ۳۱۰۰ شهید امدادگر دوران دفاع مقدس و مقاومت برگزار می‌شود امام رضا (ع) و رمزِ موفقیت جامعه نویسندگان حوزه ایثار و شهادت در نمایشگاه کتاب تهران تجلیل می‌شوند از کنگره جهانی امام رضا(ع) تا جشن بزرگ امام‌رضایی‌ها | بیش از ۱۷۵ عنوان خدمت در دهه کرامت ۱۴۰۴ ارائه می‌شود + فیلم آمادگی آستان مقدس علوی برای برگزاری باشکوه جشن‌های غدیر ۱۴۰۴ ورود نخستین زائران ایرانی حج تمتع به مدینه (۱۵ اردیبهشت ماه ۱۴۰۴) آب زمزم زودتر از زائران به مقصد می‌رسد
سرخط خبرها

آن شب که باران بارید

  • کد خبر: ۱۵۸۳۱۷
  • ۲۲ فروردين ۱۴۰۲ - ۱۷:۰۷
آن شب که باران بارید
خیابان‌ها شلوغ‌تر از تصورش بود و حرکت اتومبیل‌ها کند شده بود. زن از راننده تاکسی پرسید: ببخشید آقا چرا خیابونا امشب شلوغه؟ راننده گفت: خانم! شب قدره امشب.
حمید سبحانی
خبرنگار حمید سبحانی

تنهایی خودش را یله کرده بود روی مبل، روی فرش، کنار گلدان شمعدانی و روی طاقچه! قطرات باران خود را می‌زدند به پنجره و بعد از روی شیشه سر می‌خوردند به سمت ناکجاآباد. زن خیره شده بود به روشنای صفحه مانیتور و نشانگر صفحه ورد آن بالا چشمک می‌زد. قرار بود یادداشتی در مورد «رابطه خانواده سالم و جامعه ایمن» بنویسد. کلی کتاب و مقاله اطرافش جمع کرده بود و هربار کلماتی را روی صفحه تایپ می‌کرد، اما بعد پاک می‌کرد.
نوشت خانواده! مدتی به آن کلمه خیره شد.

روی نیمکتی چوبی در سال‌های دور یک زن و مرد نشسته بودند. دخترکی با مو‌های فرفری، سارافون صورتی گلدار و صندل سفید براق وسطشان نشسته بود. دخترک بستنی چوبی می‌خورد و زن داشت موهایش را می‌بافت
بعد نوشت پدر...
مرد دخترک را بلند کرد و نشاند روی دوشش. دخترک احساس کرد روی قله جهان نشسته است. حالا می‌توانست همه شهر را ببیند. گنبد را، گلدسته را. می‌توانست دستش را دراز کند و برساند به بال کبوتران.
نوشت مادر...
مادر یکی از آن پیاله‌های طلایی را از سقا خانه پر از آب کرد و داد دست دخترک. یک نفس همه آب را خورد و بعد با پشت دست لب هایش را پاک کرد. مادر خندید. دخترک هم خندید.
نوشت آرش...

یاد آخرین عکسی که فرستاده بود افتاد. میان هُرم گرمای جنوب با یک کلاه ایمنی که در امتدادش با گذر از قطرات نشسته روی پیشانی ختم می‌شد به یک لبخند نشسته روی یک صورت آفتاب سوخته.
بغضش امان نداد، سرش را گذاشت روی میز.
لباسش را پوشید و نرم افزار تاکسی اینترنتی را باز کرد. به جای مقصد گزینه در اختیار را انتخاب کرد. می‌خواست توی هوای فروردین و زیر باران بهار لای شلوغی جمعیت گم بشود و از تنهایی سفر کند و دور شود.

خیابان‌ها شلوغ‌تر از تصورش بود و حرکت اتومبیل‌ها کند شده بود. زن از راننده تاکسی پرسید: ببخشید آقا چرا خیابونا امشب شلوغه؟
راننده گفت: خانم! شب قدره امشب. بعد رادیو را روشن کرد. صدایی می‌خواند: اللهم انی اسئلک.... زن سرش را چسباند به شیشه و بعد گفت: میشه صداش رو بلندتر کنید؟  زن به همراه رادیو زمزمه کرد الغوث الغوث خلصنا...  و آرام با انگشتانش زیر چشمانش را پاک کرد. بعد گفت: میشه برید سمت حرم؟  راننده گفت: آخه... بعد حال زن را که دید گفت: توکل به خدا تا هرجا راه بود و باز بود می‌ریم.

دخترک گوشه صحن، بین پدر و مادرش روی فرشی نشسته بود و هرچه آن‌ها زمزمه می‌کردند تکرار می‌کرد. باران گرفت و مادر چادرش را کشید روی سر دخترک.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->