صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

اگه از پیشم بری

  • کد خبر: ۳۳۲۲۵۸
  • ۲۲ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۱۴:۵۸
متوجه شدم ساعت ۴ برقمان قصد رفتن دارد. بیست دقیقه تا ساعت ۴ مانده بود. چند دقیقه بعد رسیدم دم در واحد خودمان. دیدم برق دم در واحد ایستاده است و آماده رفتن است.
مهدی محمدی
نویسنده مهدی محمدی

وقتی نرم‌افزار «برق من» را پشت چراغ قرمز چک کردم چشمانم گرد شد. متوجه شدم ساعت ۴ برقمان قصد رفتن دارد. بیست دقیقه تا ساعت ۴ مانده بود. چند دقیقه بعد رسیدم دم در واحد خودمان. دیدم برق دم در واحد ایستاده است و آماده رفتن است.

خواستم داد بزنم: باز کدوم قبرستونی می‌خوای بری؟ ولی ادب حکم می‌کرد که مؤدبانه‌تر حرف بزنم.

البته خودمانیم. اینکه برق وحشی بود و پارسال که دستم به سیم لخت جاروبرقی خورده بود و دو متر پرتم کرده بود آ‌ن‌طرف‌تر روی مبل، در این مؤدب بودنم بی‌تأثیر نبود.

با لبخند گفتم: اومدن ما و رفتن شما! کجا به‌سلامتی؟ برق گفت: داره ساعت ۴ میشه، باید برم.

گفتم: نمیشه نری. بیرون خیلی گرم بود. حداقل بذار چند لحظه جلو پنکه بنشینم یک نسیم بخوره تو صورتم بعد برو.

برق گفت: دستور از طرف بچه‌های بالاست. عباس آقا گفته برو. گفتم: عباس آقا؟ کدوم عباس آقا؟ طبقه بالا چنین کسی رو نداریم.

گفت: می‌شناسی‌ش. عباس آقای علی‌آبادی.

گفتم: نمی‌شناسمش. اصلا هر کی هست! اصلا مگه اون پول قبضمون رو میده که بگه کی بری و کی بیای؟

گفت: اتفاقا نه‌تنها پول قبضتون رو نمیده، بلکه پول قبضتون رو هم می‌گیره. وزیر نیرویه دیگه. این همه خانمت میگه تو گوشی چه‌کار می‌کنی؟ همه ش میگی اخبار می‌خونم، هنوز نمی‌دونی کیه؟

همسایه پایینی که صحبت‌های من و برق را شنیده بود از پله‌ها بالا آمد و گفت: جریان چیه؟

برق با ژست دبیران فیزیک گفت: به حرکت الکترون‌ها در مدار جریان گفته می‌شود.

من هم گفتم: آمپر نیز واحدی است که برای اندازه‌گیری جریان استفاده می‌شود.

همسایه گفت: اگه بامزه‌بازی‌هاتون تموم شده بگین ماجرا چیه؟

گفتم: برق میگه که می‌خواد بره.

همسایه گفت: الکی میگه بابا! تازه دیروز رفته بود. نوبت بعدی‌ش دو روز بعده.

گفتم: مگه خبر نداری. الان قطعی برق مشهد روز‌ در میون شده. البته برق هم‌عجله می‌کنه. هنوز ۱۰‌دقیقه مونده تا ساعت‌۴! همسایه گفت: حتما از این‌ور زود میره که از اون‌ور زود بیاد.

برق گفت: این همه زود رفتم، دیر اومدم هنوز متوجه نشدین زود رفتن باعث زود اومدن نیست؟ اطلاعاتتون در حوزه برق خیلی کمه.

دیگر طاقت نیاوردم چشمام رو بستم و بلند فریاد زدم‌: اصلا برو. دیگه نمی‌خوام هیچ‌وقت ریختت رو ببینم. بعد چشمانم را باز کردم. برق رفته بود.

به همسایه گفتم: به نظرت ناراحت شد که رفت؟ همسایه گفت: نه بابا. قبل از اینکه داد بزنی رفت ولی خودمونیم کاش زودتر بیاد.

گفتم: آره. اصلا کاش این اخلاقش رو که دیر میاد و زود هم می‌خواد بره رو بذاره کنار!

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.