صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

آموزش داستان نویسی | صحبت‌های بی آغاز (بخش اول)

  • کد خبر: ۳۳۰۹۰۴
  • ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۱۳:۲۱
وقتی داستان را با دیالوگ شروع می‌کنید، مخاطب یکهو به میانه فضای داستانی کشیده می‌شود و از همان خط‌های ابتدایی سعی اش را می‌کند تا شخصیت‌های داستان را درک کند و از اینکه چه کاره‌اند و چه رابطه‌ای با طرف دیگر گفت‌و‌گو دارند.

حتما که لازم است یک مبحث مفصل درباره شیوه‌های شروع در دنیای داستان داشته باشیم، اینکه برای ایجاد جذابیت در داستان یا برانگیختن احساس کنجکاوی در مخاطب یا ایجاد حس تنش در او، و یا چندین حالت دیگر چگونه باید متن را شروع کرد، چطور باید سطر‌های ابتدایی کار را مهندسی کرد تا به یک ساختار منسجم و گیرا رسید، ساختاری که مطابق با اهداف و خواست نویسنده شکل بگیرد، دراصل چیزی باشد که در کنترل شخص نویسنده است و نه مایعی سیال که به هر طرف مایل شده باشد تا یک ازهم گسیختگی تمام عیار را بسازد.

در این باره، می‌توان درباره شروع‌هایی حرف زد که با دیالوگ شروع می‌شوند. آن طور که در خاطرم مانده، زمانی شایعه‌ای راه افتاده بود که می‌گفت شروع داستان با دیالوگ ممنوع است! اما دلیلش هیچ وقت از هیچ کس شنیده نشد. مثل بسیاری از حرف‌ها که بی اساس و غیرعلمی‌اند، این یکی هم از آن چیزهاست که خدا می‌داند در خواب کدام آدم ناآگاه تجلی پیدا کرده است. در هر صورت، این را بدانید که شروع کردن متن‌های داستانی با دیالوگ هیچ مانعی ندارد.

مرد گفت: «خوبیش اینه که درد نداره. شروع که شد، از همینش می‌فهمی.»

«واقعا نداره؟!»

«اصلا. ولی از بابت بوش خیلی متأسفم. حتما ناراحتت می‌کنه.» [۱]پدر زد تو گوش کریم و گفت: «وردار بنویس!»

کریم مداد برداشت تا بنویسد. پدر گفت: «با پنسل نه! برو قلم فرانسه بیار.»

کریم تو ایوان مداد را شوت کرد پشت بام. دوات و قلم فرانسه را برداشت و برگشت پیش پدر. [۲]«فولاد! بلن شو!»

صدای پدر بود. غلت زدم. [۳]«خیال دارم به سفر دوری بروم، پدر! آمده‌ام به تو بگویم تا بدانی.»

«و اگر کسی از تو بپرسد کجا داری می‌روی؟» [۴]گمانم همین اندازه کافی باشد، اگرچه می‌توان سیاهه‌ای بی انتها از نمونه‌های آثار شاخص ادبی پیدا کرد که همه با دیالوگ و گفت‌و‌گو شروع می‌شوند و با آن‌ها نه آسمان به زمین رسیده و نه نسل بشر منقرض شده است.

وقتی داستان را با دیالوگ شروع می‌کنید، مخاطب یکهو به میانه فضای داستانی کشیده می‌شود و از همان خط‌های ابتدایی سعی اش را می‌کند تا شخصیت‌های داستان را درک کند و از اینکه چه کاره‌اند و چه رابطه‌ای با طرف دیگر گفت‌و‌گو دارند و قرار است این صحبت‌ها به کجا بینجامد سر در بیاورد. این یعنی شروع شما توانسته است که برق آسا عمل کند و ناغافل یقه مخاطب را بگیرد و بکشد توی دل داستان.

پس، زمانی که این کار را می‌کنید، بهتر است مراقب چند عنصر باشید: اول اینکه دیالوگ به نحوی معرف شخصیت گوینده باشد، دوم اینکه شخصیت‌ها در چه فضایی قرار دارند، سوم اینکه دیالوگ چنان شفاف باشد که موضوع اصلی موردبحث را به مخاطب نشان بدهد و او را درگیر کند. باید دقت داشت که نمی‌توان همه این‌ها را با هم در همان دیالوگ اول عملی کرد، بلکه باید سعی کرد دیالوگ ها، مثل کاشی‌هایی با طرح و نقش ادامه دار، همدیگر را کامل کنند و درنهایت تصویری جامع بسازند.

۱- «برف‌های کلیمانجارو»، ارنست همینگوی، ترجمه نجف دریابندری.

۲- «قصه آشنا»، احمد محمود.۳- «سایه»، احمد محمود.۴- «سگی پارس نمی‌کند»، خوان رولفو، ترجمه فرشته مولوی.

با احترام عمیق به دینو بوتزاتی، استاد بزرگ بازیگوشی در داستان.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.