صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

ریشه یابی تاریخ حماسه ملی ایرانیان | مرور کتاب «از شاهنامه تا خداینامه»، اثر جلال خالقی مطلق

  • کد خبر: ۳۳۰۹۰۰
  • ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۱۳:۲۶
خالقی مطلق بر این باور است که، اگر فردوسی حتی یک بار هم از مأخذ مدون خود نام نمی‌برد، باز دلایل و قرائن بسیار حکم بر نوشتاری بودن مأخذ او می‌کرد.

خاکپور | شهرآرانیوز؛ جلال خالقی مطلق، در کتاب «از شاهنامه تا خداینامه»، با زیرعنوان «جستاری درباره مآخذ مستقیم و غیرمستقیم شاهنامه» در پی اثبات این مهم است که «شاهنامه» فردوسی دارای آبشخوری نوشتاری و مکتوب بوده که همان «شاهنامه» منثور ابومنصوری است. این بخش آغازین و اصلی اثر است، اما در ادامه و در بخش‌های کوتاه و بلند دیگر سیر سنت نوشتاری «خداینامه نویسی» را پی می‌گیرد و در این مسیر تا به هخامنشیان هم می‌رسد.

این جستار از هفت بخش، به اضافه یک پیوست و یادداشت، تشکیل شده است. خالقی مطلق، در بخش اول این جستار، به بررسی این می‌پردازد که «شاهنامه» براساس منبعی مدون به نظم درآمده که این متن مدون «شاهنامه ابومنصوری» است. بخش دوم جستار به «شاهنامه ابومنصوری» می‌پردازد که به چه انگیزه، براساس چه منابعی و به سعی چه کسانی از پهلوی به فارسی برگردانده شده است.

بخش سوم پاسخ به این پرسش است که «شاهنامه ابومنصوری» جز «خداینامه»، که منبع اصلی آن بوده، مأخذ دیگری هم داشته است یا خیر. خالقی مطلق، در بخش‌های چهارم و پنجم، به دو مأخذ اصلی «شاهنامه ابومنصوری» می‌پردازد که نخستین و مهم ترینِ آن‌ها یکی از نگارش‌های «خداینامه» بوده است، و دیگری روایات رستم که به جای جای متن «شاهنامه ابومنصوری» افزوده شده است. 

بخش ششم این جستار به این مهم می‌پردازد که نباید خداینامه نویسی را تنها رسمی مربوط به زمان ساسانیان دانست، و آنان ادامه دهنده سنت اشکانیان بوده‌اند. اما نگارنده بر این باور است که خداینامه نویسی اشکانی نیز ریشه در آرشیو‌های هخامنشی دارد؛ بررسی این موضوع بخش هفتم جستار را تشکیل می‌دهد.

این کتاب، پیش از این، هم به صورت مقاله، سال ۱۳۸۶، در شماره ۱۳ و ۱۴ مجله «نامه ایران باستان»، و هم به صورت اینترنتی منتشر شده بود؛ مبنای ما برای مرور و معرفی این جستار همان نسخه است.

اشاره به مآخذ «شاهنامه» از زبان فردوسی

خالقی مطلق جستار خود را با آوردن ۳۱ بیت از دیباچه «شاهنامه»، که فردوسی در آن‌ها به منابع خود اشاره دارد، آغاز می‌کند:

یکی نامه بود از گه باستان
فراوان بدو اندرون داستان

پراگنده در دست هر موبدی
از او بهره‌ای نزد هر بخردی

یکی پهلوان بود دهقان نژاد
دلیر و بزرگ و خردمند و راد

پژوهنده روزگار نخست
گذشته سخن‌ها همه بازجست

ز هر کشوری موبدی سالخَورد
بیاورد کاین نامه را گرد کرد

و پس از آن می‌نویسد: «چکیده مطالب بیت‌های بالا این است که فردوسی می‌گوید: نامه‌ای از زمان باستان بود که در آن داستان‌های بسیار بود، ولی هر بخشی از آن کتاب در دست موبدی پراکنده بود، تا اینکه پهلوانی دهقان نژاد آمد و این موبدان را گرد کرد و کتابی فراهم آورد که به زودی شهرت یافت و دفترخوانان داستان‌های آن را در مجالس می‌خواندند. سپس، شاعر جوانی که دارای طبعی روان بود دررسید و به سرایشِ آن نامه آغازید، ولی او ناکام در جوانی درگذشت و آن نامه ناسروده ماند. پس از او، من آرزوی سرودن آن کردم و در جست وجوی دست نویسی از آن نامه پرداختم و قصد داشتم به پایتخت شاه جهان روم، تا اینکه دوستی مهربان و همشهریِ من آن نامه را در دسترس من

گذاشت .... همه کسانی که درباره سرگذشت حماسه ملی ایران مطالعه داشته‌اند، همچون نولدکه و تقی زاده و کسان دیگری که برشمردن نام آن‌ها سخن را به درازا می‌کشاند، درباره هویت آن 'نامه باستان'، یعنی 'خداینامه'، و آن 'نامه نامور'، که سپس فراهم آمد، یعنی 'شاهنامه ابومنصوری'، و 'پهلوان دهقان نژاد'، یعنی ابومنصور عبدالرزاق، و 'جوان گشاده زبان'، یعنی ابومنصور دقیقی، تردیدی نداشتند.»

فردوسی، به مناسبت‌های دیگر و در جا‌های دیگر، نیز به دقیقی و کار ناتمام او اشاره می‌کند، ازجمله در آغاز پادشاهی گشتاسپ. همچنین، چندین بار، به مأخذ مدون خود، یعنی «خداینامه» و «شاهنامه ابومنصوری»، اشاره می‌کند، از جمله در دیباچه «شاهنامه»، در آغاز ستایش امیرک منصور، پس از دریغ خوردن بر مرگ او، در آغاز ستایش محمود، پس از پایان ستایش محمود، در پایان داستان کاموس کشانی، در خطبه داستان بیژن و منیژه، در آغاز داستان جنگ بزرگ کیخسرو، در پایان داستان رستم و اسفندیار، در پادشاهی انوشروان، در پایان هزار بیت دقیقی، در بخش اشکانیان، در آغاز پادشاهی اشکانیان، در خطبه داستان کین سیاوخش، در پادشاهی خسروپرویز.

فردوسی از مأخذ خود با عنوان‌های «نامه»، «نامه باستان»، «نامه خسروان»، «نامه شهریار»، «نامه راستان»، «دفتر»، «دفتر پهلوان»، «دفتر پهلوی» و «دفتر راستان» نام برده است؛ «شاعر، برطبق آنچه ما یافته و برشمرده‌ایم، در سراسر کتاب ۳۲ بار به مأخذ مدون خود اشاره می‌کند.»

به گفته خالقی مطلق، فردوسی این اشاره‌ها را «در سراسر سالیانِ کار و در سراسر کتاب» آورده است؛ «بنابراین، اگر کسی ادعا کند که مأخذ شاعر گفتاری بوده و یا حتی او با قلم و کاغذ آشنا نبوده، بلکه به شیوه بدیهه سرایان شعر می‌گفته، دو راه برای چنین کسی باقی است: یکی اینکه یا ادعا کند که شاعر یک دروغگوی حرفه‌ای بوده که بر سر دروغی که در آغاز درباره مأخذ مدون خود برای خود و دقیقی ساخته است در طی سالیان دراز و در سراسر کتاب خود ایستاده است، و یا اینکه برای ما از متون نظم و نثر فارسی گواه‌هایی بیاورد که 'نامه' و 'دفتر' را به سخنان شفاهی نیز می‌گفته‌اند.»

دلایلی چند بر نوشتاری بودن مأخذ «شاهنامه»

خالقی مطلق بر این باور است که، اگر فردوسی حتی یک بار هم از مأخذ مدون خود نام نمی‌برد، باز دلایل و قرائن بسیار حکم بر نوشتاری بودن مأخذ او می‌کرد. برخی از دلایلی که او برای این باور آورده به طور خلاصه در ادامه می‌آید.

۱) همه «شاهنامه» ها، با همه اختلاف‌ها و تفاوت ها، در فصل بندی کلی کتاب، حاوی شرح پادشاهی گیومرت تا یزدگرد سوم بوده‌اند، و تقسیم بندی «شاهنامه» هم چنین است.

۲) در مقدمه «شاهنامه ابومنصوری»، از چهار تن مترجمان یا مؤلفان کتاب نام برده شده است و فردوسی نیز در «شاهنامه» از چهار تن دهقان -که برخی از روایات «شاهنامه» به گزارش آن‌ها برمی گردد- نام برده است، که نام سه تن از آنان همانی است که در «شاهنامه ابومنصوری» نیز آمده است.

۳) هم در «شاهنامه ابومنصوری» و هم در «شاهنامه» فردوسی، به ماجرای ترجمه «کلیله و دمنه» اشاره شده است. نکته مهم اینجاست که در مقدمه «شاهنامه ابومنصوری» ترجمه «کلیله و دمنه» که ابن مقفع از پهلوی به تازی انجام داده بود، به غلط، به زمان خلافت مأمون نسبت داده شده است، درحالی که ابن مقفع در زمان خلافت منصور می‌زیسته. همین سهو در «شاهنامه» هم آمده، که تأیید می‌کند مأخذ «شاهنامه» همان «شاهنامه ابومنصوری» بوده است.

۴) مطابقت مطالب «شاهنامه» با تاریخ‌های پیش از خودش مانند «تاریخ طبری یا «تاریخ بلعمی» گواه این است که همه این گزارش‌ها با یک یا دو واسطه به یک سرچشمه اصلی که «خداینامه» باشد برمی گردد.

۵) فردوسی، اگرچه در پایان داستان کاموس کشانی از درازی داستان گلایه می‌کند، خود را پایبند به این می‌دانسته که داستان را تمام و کمال بیاورد؛ و این نشان امانت داری فردوسی درقبال مأخذ مدون خود است، وگرنه، اگر مأخذ او شفاهی بود، می‌توانست به میل خود آن را کوتاه کند. این امانت داری برای احترام به میراث ملی-فرهنگی اش بوده است.

۶) «شاهنامه»، گذشته از گزارش‌های تاریخی بسیار از زمان ساسانیان، پر است از آگاهی‌های گوناگون درباره آیین‌های درباری، سپاهی، اجتماعی و خانوادگی، که با این کیفیت در آثاری که مأخذ گفتاری دارند یا خودْ گفتاری هستند یافت نمی‌شوند.

۷) زبان «شاهنامه» زبانی فاخر و زدوده و شیواست. چنین زبانی، هر اندازه خودجوش و زاده طبع و خداداد باشد، اندیشیده به قلم رفته و از قلم به کاغذ رسیده و حک و اصلاح شده است.

۸) در میان تشبیهات «شاهنامه»، گاهی، به معانی مجردی برمی خوریم که اصلا نمی‌توانند دارای منشأ شفاهی باشند و نمونه‌هایی از نفوذ شعر درون گرا در «شاهنامه»‌اند که با شعر برون گرای حماسی منافات دارند.

۹) زبان «شاهنامه»، در عین اینکه فاخر است، کهن نیز هست، و برخی واژه‌های آن نشان می‌دهند که از راه ترجمه پهلوی به «شاهنامه ابومنصوری» و از آنجا به «شاهنامه» فردوسی راه یافته‌اند. همچنین، کثرت واژگان و ترکیبات فردوسی و قلت واژه‌های عربی آن نشان می‌دهد که حتی مأخذ «شاهنامه» نمی‌تواند گفتاری باشد، چه رسد به اینکه کسی خود «شاهنامه» را نیز گفتاری بپندارد.

۱۰) دست کم، نیمی از «شاهنامه» اصلا به حاصل کار حماسه‌های گفتاری نمی‌خورد، بلکه کار یک مورخ است؛ به سخن دیگر، فردوسی و همه سرایندگان و نویسندگان «شاهنامه»‌ها برای خود به همان اندازه رسالت رویدادنگاری قائل بودند که داستان سرایی.

۱۱) در فرهنگ ایران، هیچ اثر گفتاری‌ای نمی‌توانست مانند «شاهنامه» بر زبان و ادب و هنر ما اثر بگذارد و هیچ شاعر بدیهه سرایی ممکن نبود مانند فردوسی نزد اهل ادب و اندیشه، بزرگانی، چون خیام و سهروردی و نظامی و عطار و سعدی، محترم باشد.

۱۲) پس از فردوسی، کسان دیگری نیز به مأخذ نوشتاری او اشاره کرده‌اند، ازجمله اسدی طوسی در «گرشاسپ نامه» و نظامی گنجه‌ای در «هفت پیکر».

چهار ایرانی زردشتی، نویسندگان و مترجمان «شاهنامه ابومنصوری»

خالقی مطلق، پس از آوردن دلایل بر مدون بودن منبع «شاهنامه»، در بخش دوم جستار خود، به آن متن مدون، که «شاهنامه ابومنصوری» است، پرداخته و نوشته: «سرمشق ابومنصور در تهیه 'شاهنامه' منثور چند اثر مدون، به ویژه 'کلیله و دمنه' بوده که حتی تا چند پشت آن نیز مدون بود، یعنی از هندی به پهلوی و از پهلوی به عربی و فارسی ترجمه شده بود، در حالی که، اگر کسی مطالب کتابی را براساس سخنان شفاهی گردآوری کند، دیگر این گونه با آب و تاب از سرگذشت یک کتاب مدون سخن نمی‌گوید. دیگر اینکه از کسانی که برای تهیه 'شاهنامه' منثور به توس خوانده شده بودند به «خداوندان کتب» یاد گشته است، در حالی که، اگر این‌ها راویان شفاهی بودند، دیگر داشتن یا نداشتن 'کتب' اهمیتی نداشت.»

«شاهنامه» منثورِ ابومنصوری ترجمه و نگارش چند تن است به نام‌های شاج پسر خراسانی، یزدان داد پسر شاپور، ماهوی خورشید پسر بهرام، و شادان پسر برزین. این نام ها، خود، نکته‌ای ظریف و مهم دربردارند که نویسنده به آن اشاره کرده است (البته با یادآوری این نکته که نخستین بار نولدکه بوده است که این را درباره نام این چهار تن نوشته است): «از این نام ها، هیچ یک نام اسلامی نیست. بی شک، هر چهار نفر زردشتی بودند، چون تنها آن‌ها می‌توانستند کتاب‌های پهلوی را که می‌بایست مأخذ قرار می‌گرفتند بخوانند.»

خالقی مطلق نیز در این نظر تردید ندارد، زیرا که نام پدران آنان نیز عربی نیست: «پس این چهار تن ایرانیِ زردشتی را، یکی به سبب پهلوی دانی آن‌ها و دیگر اینکه آن‌ها از 'خداوندان کتب' بودند، یعنی راوی شفاهی و نقال نبودند، بلکه دارندگان آثار پهلوی و دانندگان زبان پهلوی بودند، به توس فراخوانده بودند تا اثری را از پهلوی به فارسی برگردانند؛ از این رو، آنجا که فردوسی در دیباچه 'شاهنامه' آن‌ها را 'موبد' و 'موبد سالخورد' می‌خواند که آن 'نامه باستانِ فراوان داستان' در دست آن‌ها پراکنده بود، اشاره به همین چهار تن زردشتی است.

کتابی که این چهار تن از پهلوی به فارسی ترجمه کرده بودند، یعنی کتابی که تاریخ و افسانه‌های ایران را از 'کی نخستین ... تا یزگرد شهریار' دربرداشت، نمی‌تواند چیزی جز یکی از نگارش‌های 'خداینامه' بوده باشد و، ازاین رو، پس از پایان کار در سال ۳۴۶ هجری، کتاب را، به سبب مأخذ اصلی آن، «نام شاهنامه نهادند» و واژه 'شاهنامه' برابر یا ترجمه فارسی واژه پهلوی 'خداینامگ' است.»

سنت کهن «خداینامه نویسی» از عهد هخامنشیان

به باور نویسنده و براساس تحقیقات او، «شاهنامه ابومنصوری» از چهار منبع گرفته شده است: «مأخذ بزرگ این کتاب، که درواقع بافت اصلی آن بود، ترجمه یکی از نگارش‌های 'خداینامه' بود. مأخذ دیگر روایات رستم بود که آن‌ها را جای جای بر متن اصلی افزوده بودند. مأخذ سوم ترجمه فارسی رمان اسکندر از یک متن عربی بود که به نوبه خود ترجمه دست کاری شده از یک متن پهلوی و متن پهلوی ترجمه دست کاری شده از یک متن یونانی یا لاتین بود. مأخذ چهارم ترجمه فارسی از متنی پهلوی در شرح پادشاهی یزدگرد سوم بود که پس از سقوط ساسانیان تألیف شده بود.»

جلال خالقی مطلق، در بخش‌های دیگری از این جستار، به این نکته اشاره می‌کند که، با اینکه تألیف آثار بیشتری را به دوره ساسانی، و به ویژه دوره پادشاهانی، چون اردشیر، بهرام گور، انوشروان و خسروپرویز، نسبت داده‌اند، بنا بر قرائنی، رسم خداینامه نویسی در دوره ساسانیان ادامه دهنده سنت پیشین از زمان اشکانیان بوده، و در ادامه می‌نویسد: «نگارنده بر این باور است که سنت خداینامه نویسیِ اشکانی نیز، به نوبه خود، ریشه در آرشیو‌های هخامنشی دارد.»

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.