صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

در بیمارستان اکبر مشهد، امید از کلاس آغاز می‌شود + فیلم

  • کد خبر: ۳۲۹۹۸۶
  • ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۱۴:۲۵
«کلاس امید»، جایی در بیمارستان کودکان اکبر مشهد، که میان درد و درمان، چراغ زندگی دوباره روشن می‌شود.
فاطمه غلامی
خبرنگار فاطمه غلامی

به گزارش شهرآرانیوز، در دل بیمارستان کودکان اکبر مشهد، جایی هست که بیماری به حاشیه می‌رود و امید می‌درخشد؛ «کلاس امید» کلاسی کوچک اما پرمعناست که به کودکان بیمار نشان می‌دهد زندگی هنوز پر از فرصت‌های زیباست. اینجا درس‌ها فقط روی تخته‌سیاه نوشته نمی‌شوند، بلکه در قلب‌ها جا می‌گیرند.

همه بیمارستان‌ها شباهتی عجیب به یکدیگر دارند؛ دیوار‌های سفید، قدم‌های سنگین و بوی داروی تلخی که در ریه‌ها جا خوش می‌کند. اما اینجا، در دل یکی از اتاق‌های بیمارستان کودکان اکبر در مشهد، جایی هست که با همه این شباهت‌ها خداحافظی می‌کنی.

جایی که انگار هیچ‌چیزی از بیرون نمی‌تواند واردش بشود؛ نه صدای بیپ‌بیپ ممتد مانیتورها، نه اضطراب پرستاران و نه خستگی والدینی که چشم‌هایشان روزهاست به امید معجزه باز مانده.

اینجا «کلاس امید» است؛ دیاری کوچک که در هر سانتی‌مترش رؤیایی گم‌نشده نفس می‌کشد.

چند قدم نزدیک‌تر به زندگی

در را که باز می‌کنی، سخت است باور کنی هنوز در بیمارستان هستی. اینجا نه خبری از سکوت تنش‌زا هست، نه سایه‌های ناامیدی که اکثر اتاق‌های بیمارستان‌ها را تسخیر کرده‌اند.

نگاهت روی کودکانی می‌چرخد که با سر‌های تراشیده، یونیفرم کوچک بیمارستان و لبخند‌های رنگین‌کمانی، دور هم جمع شده‌اند. معلمی خم شده و بادقت کلمات را روی تخته می‌نویسد: «زندگی زیباست.»

صدای آرام معلم، مثل لالایی مادرانه، در فضای کلاس طنین می‌اندازد: «علی‌جان خط کن! یادت نره دوتا نقطه رو از قلم نندازی!»

علی با سر تراشیده‌اش که باند کوچکی روی آن چسب خورده، مداد را در دست کوچکش محکم گرفته و بادقت کلمات را می‌نویسد. وقتی نگاهش به پایان خط می‌رسد و خودش را موفق می‌بیند، نگاهی به معلم می‌اندازد. لبخند نیمه‌جان، اما پُرمعنایی روی لبش نقش می‌بندد و گویی همین لبخند برای همه دنیا کافی باشد.

پرواز در روز‌های سخت

خانم دادمحمدی، معلم مدرسه امید در بیمارستان اکبر است، در گفت‌و‌گو با خبرنگار ما می‌گوید: این بچه‌ها در بستر بیماری نیستند، آن‌ها در قلب تک‌تک ما پرواز می‌کنند. وقتی اینجا درس می‌دهم، تدریس چیزی فراتر از یک شغل می‌شود؛ اینجا، هر روز معجزه‌ای کوچک می‌بینم.

حرف‌هایش یک مثال دارد. به کودکی اشاره می‌کند که در گوشه کلاس با چهره‌ای آرام نشسته است؛ همان محمد که روزی گفته بود «وقتی مشق می‌نویسم، انگار بیماری‌ام می‌رود».

این معلم ادامه می‌دهد: ما برای همین لحظه‌ها اینجا هستیم؛ برای همین لحظه‌های کوچک و باشکوهی که امید به زندگی را در میان هزار پیچ‌وخم درمان روشن می‌کند. 

جنگجویان کوچک زندگی

یکی از صندلی‌های گوشه کلاس خالی است. کودکی که تا دیروز آن را اشغال کرده بود، مجبور شده به بخش مراقبت‌های ویژه برود، غیبتش حس می‌شود، اما بقیه بچه‌ها خوب می‌دانند که او هم کارش را ادامه می‌دهد؛ مشق‌هایش را در کنار مانیتور‌های بیمارستانی.

در این میان، دخترکی ده‌ساله با چهره‌ای که به نظر می‌آید بیماری چیزی از طراوت کودکی‌اش باقی نگذاشته، دفترش را باز کرده است. وقتی از او می‌پرسی: «چه می‌نویسی؟» دفتر را به‌آرامی ورق می‌زند و می‌گوید: «داستان زندگیِ یک قهرمان.»

وقتی می‌پرسی قهرمان داستانش چه کسی است، اندکی مکث می‌کند و با چشمان خیره به دفترش، آرام پاسخ می‌دهد: «مادرم».

پلی از علم به امید

مدرسه امید فقط یک کلاس درس نیست؛ ایستگاهی است که درست در میانه مسیر دشوار بیماری، به کودکان نشان می‌دهد جنگ هنوز به پایان نرسیده است. اینجا، کودکان نه فقط نوشتن و خواندن می‌آموزند، بلکه هر کلمه‌ای که روی کاغذ می‌آورند، پلی می‌شود تا از لحظه‌های درد عبور کنند و حتی برای دقایقی به کودکی، به رؤیا‌های فراموش‌شده‌شان، بازگردند.

پایان، اما آغاز

وقتی از کلاس امید بیرون می‌روی، این واقعیت که هنوز در یک بیمارستان هستی، دوباره به تو هجوم می‌آورد، اما چیزی در قلبت تغییر کرده است. حس می‌کنی شاید زندگی فقط در جنگ‌ها و پیروزی‌ها خلاصه نمی‌شود؛ شاید زندگی در همین لبخند ساده‌ای باشد که کودکی در گاه‌وبیگاه دردهایش به چشمان معلمش هدیه می‌دهد.

کلاس امید، کلاسی است که نه فقط به کودکان، بلکه به همه ما جرئت زندگی می‌بخشد؛ جایی که نشان می‌دهد، درست در تاریک‌ترین شب‌ها، نور چیزی است که خودمان باید خلق کنیم.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.